سکوت را بشکن، فریاد بزن، تا ابرها بر بام این گلستان خشكیده اشك بریزند. آری سکوت را بشکن،تا خورشید بر سیاهی بتابد، تا این بغض در گلو مانده همچون تیری در قلب خون آشامها فرود رود. باران را فریاد بزن تا درخت خشکیده آزادی در میهنمان را آبیاری کند، تا بچه هایی این دیار دیگر تشنه نمانند. نترس، نه نترس، فریاد بزن، فریاد برای راهایی، برای رهایی از این ذلت، پستی و خواری
lördag 4 juli 2009
Prenumerera på:
Inlägg (Atom)